مرگ

ساخت وبلاگ

نزدیک ۴ سال از آخرین پستی که اینجا گذاشتم میگذره. دیدم که برای رضا نامی دلم تنگ میشده اون زمان. و قیافه من که حتی الان یادم نیست رضا کی بوده

+ نوشته شده در  یکشنبه هفتم آذر ۱۴۰۰ساعت 19:28  توسط یک عدد انسان!  | 

مرگ...
ما را در سایت مرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afkareparishan بازدید : 104 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 13:47

نمیدونم ... اگه دوسش ندارم، اگه برام مهم نیس بودن یا نبودنش چرا وقتی کامنتش رو برای دوستم دیدم، دلم لرزید ،چشمام پر از اشک شد، عصبی شدم و خواهر کوچکم رو دعوا کردم؟  دلم براش تنگ شده ... بازم بهم پی ام میده، ولی جواب نمیدم بهش ...  من ترسوام ... هیچ وقت کارایی که تابو بودن برام رو انجام ندادم. ریسک کم کردم ... جواب دادن به اون یعنی یه ربسک بزرگ، چون درست و حسابی نمیشناسمش. بارها هم بهش گفتم که نمیتونم بهت اعتماد کنم ... ازم فرصت خواست، خواست بیاد شهرمون بیشتر باهاش آشنا بشم. گفت با مامانت حرف میزنم، گفت اعتمادشون رو جلب میکنم، اعتمادت رو جلب میکنم ... ولی نتونستم این کارو انجام بدم. اگه همچین موردی باشه به مامانم میگم معمولا ولی رضا رو به مامانمم نتونستم بگم. نمیدونم! شاید برای اینکه فکر میکنم اگه بگم رضا کار ثابت نداره، خودمم نمیدونم از کجا اومده! اصن راست میگه یا دروغ، مامانم قبول نکنه. چون یه بار یه پسر اهل تهران بهم پیشنهاد داد که مامانم قبول نکرد باهاش آشنا بشم(اصرار میکردم میتونستم راضیش کنما، ولی خودمم دلم نمیخواست ).  این دلتنگیام منو نگران میکنه ...  + نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم دی ۱۳۹۶ساعت 23:8  توسط یک عدد انسان!  |  مرگ...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afkareparishan بازدید : 88 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 16:27

و خیلی بده که پیامات رو میخونم و نمیتونم تسکینت باشم:(((

اون شبایی که با هم صحبت می کردیم، میگفتی حالم بده، حالمو خوب کن :((( ... الان پیام دادی که تمام غمای عالم ریخته تو دلت :((( ... میدونی که نمیتونم تحمل کنم ناراحتی کسیو:(( ... میدونی که دلم نازکه، میدونی که این حرفا دیوونم می کنه و ممکنه خر بشم بهت پیام بدم ... چرا میگی خب؟:(((

مرگ...
ما را در سایت مرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afkareparishan بازدید : 113 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 3:19

لعنتییییچرا انقدر خوب مخ میزنی  باید اعتراف کنم دلم برا اون یه هفته ای که باهات دم به دقیقه حرف میزدم (و خب البته من همش میگفتم این رابطه ما آینده ای نداره چون تو تو یه شهر دیگه ای و من یه جای دیگه ... تفاوت فرهنگی و اختلاف سنی و اینا داریم ) تنگ شده ... و تو بازم پیام میدی و میگی دلت برام تنگ شده و من بازم دارم بی توجهی می کنم ... کاش بدونی چقدر سخته برام خوندن پیامات و جواب ندادن ... دلم میخواد بگم دلم برای دوست دارم گفتن هات تنگ شده ... خیلیا گفتن دوسم دارن و من خیلی راحت چندشم شده از حرفاشون و اهمیتی ندادم ... ولی نمی دونم چرا نمیتونم بهت اهمیت ندم ... خودت گفتی اگه بخوام، طوری عاشقت می کنم که نفهمی چطوری عاشقم شدی، گفتی نمیخوام مخت رو بزنم وگرنه راهش رو بلد بودم ! ولی فک کنم راهی که میگی همینه ... باورم نمیشه دلم برات داره غش و ضعف میره. سعی می کنم خودم رو جاهایی مثل اینجا خالی کنم و چیزی نگم بهت ... چون میدونم اگه حتی باهم ازدواج هم کنیم موفق نمیشه، کلی مشکل پیش رو هست ... برای همین بهت جواب نمیدم. ولی کاش میتونستم بگم دل منم برات تنگ شده ... کاش میتونستم بگم هر روز دایرکت اینستا رو چک می کنم که باز یه اکانت دیگه بسازی و بهم پی ام بدی ... و من باز بلاکت کنم و باز دوباره اکانت جدید و پی ام بدی ...  دوس دارم اسمت رو صدا بزنم ... دوس دارم باز تمام حرفات رو بشنوم. نمی دونم باز دو مرگ...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afkareparishan بازدید : 107 تاريخ : شنبه 18 آذر 1396 ساعت: 1:18

لعنتییی ... دلم برات تنگ شده
مرگ...
ما را در سایت مرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afkareparishan بازدید : 92 تاريخ : شنبه 18 آذر 1396 ساعت: 1:18

چند روزه فقط سرم تو گوشیه://

سرم درد گرفته ... تمرکزم ریخته به هم ... 

الان واقعا دیگه مطمئمم آرامش فقط و فقط با حذف مجازی از زندگی بهم برمیگرده!

+خدایا ... کمک کن اون نمازی که ترک کردم، دوباره بتونم بخونم ...

++خدایا دستمو ول نکن

+ نوشته شده در  شنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۶ساعت 6:23  توسط یک عدد انسان!  | 
مرگ...
ما را در سایت مرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afkareparishan بازدید : 81 تاريخ : چهارشنبه 4 مرداد 1396 ساعت: 15:43

دوباره شب امتحانی و افکار من!

دارم فکر میکنم بالاخره یه شب جمعه ای هم میرسه نت رو خاموش کرده، گوشی رو به یک گوشه نامعلوم پرتاب کرده و روی تخت می پریم:دی!

+ نوشته شده در  جمعه نوزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 23:23  توسط یک عدد انسان!  | 
مرگ...
ما را در سایت مرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afkareparishan بازدید : 110 تاريخ : سه شنبه 27 تير 1396 ساعت: 20:02

چیزی که باعث شد دوباره این جا بنویسم این پست(khbartarدات بلاگ دات آی آر/post/11481/حس-میکنم-خواستگارم-خیلی-جاها-میلنگه)تو وبلاگ خانواده برتر بود ... اگه خواستین (اضلا نمی دونم کسی اینجا رو میخونه یا نه!) بخونیدش ... اون جا که سوال کننده تو کامنتا می گه: دوستان اصلا خودم نیستم اون آدم سابق خیلی تغییر مرگ...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afkareparishan بازدید : 99 تاريخ : سه شنبه 27 تير 1396 ساعت: 20:02

گاهی وقتا با خودم فکر میکنم کاش مثل بقیه ی دخترا از اول بریز بپاش می کردم، از اولِ اول تو روی پدر و مادرم وای میستادم و می گفتم من صورتمو اصلاح می کنم و ابرو هامو برمیدارم ! کاش از اول اون پولایی که واسه کتاب خرج کردم رو میدادم لوازم آرایش می خریدم! کاش از اول ...  تا الان که میخوام یه کرم ضدآفتاب ب مرگ...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afkareparishan بازدید : 93 تاريخ : پنجشنبه 18 خرداد 1396 ساعت: 5:49

همینطوری روی تخت دراز کشیدم ... یکی از چیزایی که بیشتر وقتا قبل از خواب بهش فکر می کنم همسر آیندم،نحوه آشناییمون و انفاقاتیه که بینمون می افته. فکر امروزم این بودش که به یه طریقی من با یه نفر مزدوج شدم(حالا به چه طریقی، امروز تو ذهنم نبود!) بعد یه اتفاقی می افته که همسرم که فعلا هنوز نامزدیم به مدت مرگ...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : afkareparishan بازدید : 94 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 23:12